جدول جو
جدول جو

معنی می خاره - جستجوی لغت در جدول جو

می خاره
تار مو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مه پاره
تصویر مه پاره
(دخترانه)
ماهپاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از می خواری
تصویر می خواری
باده نوشی، باده خواری، شراب خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از می خواره
تصویر می خواره
می خوار، آنکه شراب می خورد، باده خوار، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سی پاره
تصویر سی پاره
سی جزء قران که هر جزء را جداگانه جلد کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از می خوار
تصویر می خوار
کسی که شراب می خورد، باده خوار، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
(دُطَ لَ)
می گسار. شارب الخمر. می خوار. باده خوار. شرابخوار. می پرست. شرابخواره. باده پرست. آنکه عادت به می خوردن دارد. (از یادداشت مؤلف) :
بفرمود داور که میخواره را
به خفچه بکوبند بیچاره را.
ابوشکور بلخی.
سه حاکمکند اینجا یکباره همه دزد
میخواره و زنباره و ملعون و خسیسند.
منجیک.
باد برآمد به شاخ سیب شکفته
بر سر می خواره برگ گل بفتالید.
عماره.
جهانی به رامش نهادند روی
پرآواز میخواره شد شهر و کوی.
فردوسی.
یکی بیشه پیش آمدش پردرخت
سزاوار میخوارۀ نیک بخت.
فردوسی.
به بهرام داد آن دلارام جام
بدو گفت میخواره را چیست نام.
فردوسی.
همیشه تا دل می خوارۀ سماع پرست
شود گشاده به آوای رود رودسرای.
فرخی.
ز خون چشیدن شیر افکنان آن دو سپاه
بسان مردم می خواره مست شد روباه.
فرخی.
چو بر هوش میخواره می چیر شد
سران را سر از خرمی سیر شد.
اسدی.
نگر گرد میخواره هرگز نگردی
که گرد دروغ است یکسر مدارش.
ناصرخسرو.
به خواب اندرون است میخواره لیکن
سرانجام آگه کند روزگارش.
ناصرخسرو.
جز ندامت به قیامت نبود رهبر تو
تات میخواره رفیق است و رباخواره ندیم.
ناصرخسرو.
نبود باید می خواره را کم از لاله
که هیچ لحظه نگردد همی زمی هشیار.
مسعودسعد.
سبب آنکه میخواره را گاه گاه قی می افتد و گاه اسهال نگذارد که خلط در معده گرد آید. (نوروزنامه).
تا خوانچۀ زر دیدی بر چرخ سیه کاران
بی خوانچه سپید آید می خواره به صبح اندر.
خاقانی.
راز بامرد ساده دل و بسیارگوی و میخواره و پراکنده صحبت مگوی. (مرزبان نامه).
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
و آنکس که چو ما نیست در این شهر کدام است.
حافظ.
عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حورپریوش دارم.
حافظ.
شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای !
چشم بد دور که سرف تنه خوبان شده ای !
صائب تبریزی.
- میخواره وار، همانند میخواران.
، حریف شراب:
می آورد بر خوان و می خواره خواست
بیاد جهاندار بر پای خاست.
فردوسی.
می آورد و میخواره با بوی و رنگ
نشستند با جام زرین به چنگ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از می خوار
تصویر می خوار
آنکه باده نوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از می خواری
تصویر می خواری
می خوارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مه پاره
تصویر مه پاره
ماه پاره، زیباروی، خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
آفتی است که در مویهای سر افتد و موجب شقه و نیمه شدن طولی تارهای مو شود. عامل این آفت هنوز معلوم نیست و حدس میزنند که نتیجه کثرت استعمال صابون و مجاورت مواد قلیایی زیاد با موهای سر است: (او را که می بینی سرش را آلاگارسون میکند کارش از جای دیگر خرابست مو خوره دارد مجبور است بکند) (شام. 2-481)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی پاره
تصویر سی پاره
پاره و جزئی از سی جز قرآن مجید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی خوره
تصویر پی خوره
خر زهره
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی باشد که چرک پاراپاک کند سنگ پا قیشور، هر چیز که چرک پا را بسترد
فرهنگ لغت هوشیار
باده نوشنده: عاشق ورندم و می خواره باواز بلند وین همه منصب از ان حور پریوش دارم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی کاره
تصویر بی کاره
((رِ یا رَ))
بی کار، بی هنر، ولگرد، بی فایده، بی مصرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سی پاره
تصویر سی پاره
((رِ))
سی جزء قرآن مجید که هر جزو را علیحده جلد کرده باشند، قرآن مجید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی خایه
تصویر بی خایه
آغا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از می خواره
تصویر می خواره
دایم الخمر
فرهنگ واژه فارسی سره
صفت باده خوار، باده گسار، دردی کش، شرابخوار، شراب خور، عرق خور، می پرست، می خوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
Bootlessly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
sans bottes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
ohne Stiefel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
без черевиків
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
bez butów
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
没有靴子地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
sem botas
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
senza stivali
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
sin botas
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
без сапог
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
zonder laarzen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
ไม่มีรองเท้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
tanpa sepatu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
बिना बूटों के
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی چاره
تصویر بی چاره
בלי נעליים
دیکشنری فارسی به عبری